کلبـــــــ♥ـ♥ــــه عآشقـــــ♥ـ♥ـ♥ـ♥ـ♥ـــآنها�...

کلبـــــــ♥ـ♥ــــه عآشقـــــ♥ـ♥ـ♥ـ♥ـ♥ـــآنها�...

بی همگان به سر شود بی تو به سر نمیرود...
کلبـــــــ♥ـ♥ــــه عآشقـــــ♥ـ♥ـ♥ـ♥ـ♥ـــآنها�...

کلبـــــــ♥ـ♥ــــه عآشقـــــ♥ـ♥ـ♥ـ♥ـ♥ـــآنها�...

بی همگان به سر شود بی تو به سر نمیرود...

لذت عشق


لذت دنیا
داشتن کسی است
که دوست داشتنش
حواسی برای آدم نمی گذارد . . .

چــہ کــیـفے دارد

چه کیفی دارد 
کسی باشد
که وقتی نام کوچکت را 
از ته دل صدا می زند
لبخندی رویِ لبانت نقش ببندد
و تو آرام بگویی جانم 
به گمانم اینطور که باشد
تو حتی عاشق نامت می شوی
که از طرز صدا کردنش بفهمی
اسمت که هیچ 
حتی وجودت،مالکیتش به اشتراک گذاشته شده
بینِ تو و اوی زندگی ات !
چه لذتی دارد صدایی مدام
نامت را تکرار کند و
تا تو جانم بگویی
بگوید امان ار حواس پرتی
یادم رفت چه می خواستم بگویم
دوباره نامت را تکرار کند
و تو بدانی اینبار هم به شوق
شنیدن جانم از زبانت صدایت کرده !
همیشه ابراز علاقه
با گفتن جانم؛ عزیزم ؛ عشقم 
نیست
گاهی تمامی ِ شیرینیِ یک حس 
در گفتنِ نـــــــام 
آن هم با میم مالکیت
خلاصه می شود ! 
تو هیچ می دانی

با همین سادگی های کوچک

اما دوست داشتنی

می شود خوشبخت بود و زندگی کرد؟

لبــانت...

لبانَت را میبوسم!

از هم دور میشویم...

و من

مثلِ کسی که خبرِ خوبی شنیده٬

اما کسی را ندارد برایَش تعریف کُنَد

به هر رهگذری می‌رسم

سلام میدهم...!


‌‎‎‌‌‌‎‌‌‌‎‎‌‌‌‎

میترسم



می خندم!
تظاهر به شادی می کنم!
حرف میزنم مثل همه…
اما…
خیلی وقت است مرده ام!
خیلی وقت است دلم می خواهد روزه ی سکوت بگیرم!
 دلم می خواهد ببارم…


وقتی آدم یک نفر را دوست داشته باشد بیشتر تنهاست چون نمی تواند

 به هیچ کس جز به همان آدم بگوید که چه احساسی دارد 

و اگر آن آدم کسی باشد که تو را به سکوت تشویق می کند،

 تنهایی تو کامل می شود…!میترسم

باران برای تو می‌بارد...

این برگ‌های زرد 

به خاطر پاییز نیست 
که از شاخه می‌افتند 
قرار است تو از این کوچه بگذری 

و آن‌ها 
پیشی می‌گیرند از یکدیگر 
برای فرش کردن مسیرت.. 

گنجشک‌ها 
از روی عادت نمی‌خوانند، 
سرودی دسته‌جمعی را تمرین می‌کنند 
برای خوش‌آمد گفتن 
به تو.. 

باران برای تو می‌بارد 
و رنگین‌کمان 
– ایستاده بر پنجه‌ی پاهایش – 
سرک کشیده از پسِ کوه 
تا رسیدن تو را تماشا کند. 

نسیم هم مُدام
می‌رود و بازمی‌گردد
با رؤیای گذر از درز روسری
و دزدیدن عطر موهایت!
زمین و عقربه‌ی ساعت‌ها
برای تو می‌گردند
و من
به دورِ تو!

یغما گلرویی

چالش مانکن...


ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺍﻡ ﻣﯿﺎﻥ ﺩﻭ ﺧﻂ

ﻣــﺎﻧــﺪﻧــﻢ ﺩﺭﺩ ﺩﺍﺭﺩ

ﺭﻓﺘﻨﻢ ﺗﻮﺍﻥ ﻣﯽ خـﻮﺍﻫﺪ

و من ﺗـﻮﺍﻥ ﺩﺭﺩ ﻧﺪﺍﺭﻡ

....


بیا از این شهر برویم!!
اینجا هیچکس
عشق اول کسی نیست….!!!!

زلف

زلف پریشان میکنی
حال مرا ویران ڪنی؟
این تاری از گیسوی توست…یا دار قلب عاشقم؟؟

]