کلبـــــــ♥ـ♥ــــه عآشقـــــ♥ـ♥ـ♥ـ♥ـ♥ـــآنها�...

کلبـــــــ♥ـ♥ــــه عآشقـــــ♥ـ♥ـ♥ـ♥ـ♥ـــآنها�...

بی همگان به سر شود بی تو به سر نمیرود...
کلبـــــــ♥ـ♥ــــه عآشقـــــ♥ـ♥ـ♥ـ♥ـ♥ـــآنها�...

کلبـــــــ♥ـ♥ــــه عآشقـــــ♥ـ♥ـ♥ـ♥ـ♥ـــآنها�...

بی همگان به سر شود بی تو به سر نمیرود...

جهان کوچک من با تو زیباست...

خـیـلی مــمـنـون انـقـد آســون مـنـو داغــون کـردی
واســه احـسـاسی کـه داشـتـم دلـمــو خــون کـردی!
تـو کـه هـیـچ حـسی بـه ایــن قـصـه نـداشـتی واسـه چـی
مـنـو بـه مـحـبـت دو روزه مـهـمـون کـردی؟
هـمـه عـالــم مـی دونـسـتـن کـه بــری مـیـمـیـرم
امـا رفـتی و هـمـه عـالـمـو حـیــرون کـردی
خـیـلی مـمـنـون واسـه هـر چـی کـه آوردی بـه ســرم
خـیـلی مـمـنـون ولـی مـن هـیـچ وقـت ازت نمـی گــذرم
مـن حـواسـم بـه تـو بـود و تـو دلـت سـر بـه هــوا
بـا هـمـیـن سـر بـه هـوایـیـت مـنـو ویــرون کـردی
مـن کـه بـا نـگاه شـیـریـن تـو فـرهــاد شـدم
مـگه ایـن کـافی نـبـود کـه مـنـو مـجـنـون کـردی؟
هـمه عـالـم مـی دونـسـتـن کـه بــری مـیـمـیـرم
امـا رفـتـی و همـه عـالـمـو حـیـرون کـردی
خـیلی مـمـنـون واسـه هـر چـی که آوردی بـه ســرم
خـیـلی مـمـنـون ولی مـن هـیـچ وقـت ازت نـمی گـذرم!

باران برای تو می‌بارد...

این برگ‌های زرد 

به خاطر پاییز نیست 
که از شاخه می‌افتند 
قرار است تو از این کوچه بگذری 

و آن‌ها 
پیشی می‌گیرند از یکدیگر 
برای فرش کردن مسیرت.. 

گنجشک‌ها 
از روی عادت نمی‌خوانند، 
سرودی دسته‌جمعی را تمرین می‌کنند 
برای خوش‌آمد گفتن 
به تو.. 

باران برای تو می‌بارد 
و رنگین‌کمان 
– ایستاده بر پنجه‌ی پاهایش – 
سرک کشیده از پسِ کوه 
تا رسیدن تو را تماشا کند. 

نسیم هم مُدام
می‌رود و بازمی‌گردد
با رؤیای گذر از درز روسری
و دزدیدن عطر موهایت!
زمین و عقربه‌ی ساعت‌ها
برای تو می‌گردند
و من
به دورِ تو!

یغما گلرویی

خواب دیدن عشق

یک بار خواب دیدن تو

 

به تمام عمر می‌ارزد پس نگو ،

 

نگو که رویای دور از دسترس ، خوش نیست ، 

 

قبول ندارم گرچه به ظاهر جسم خسته است، ولی دل دریایست ..

 

تاب و توانش بیش از اینهاست ..

 

دوستت دارم و تاوان آن هرچه باشد  ...