کلبـــــــ♥ـ♥ــــه عآشقـــــ♥ـ♥ـ♥ـ♥ـ♥ـــآنها�...

کلبـــــــ♥ـ♥ــــه عآشقـــــ♥ـ♥ـ♥ـ♥ـ♥ـــآنها�...

بی همگان به سر شود بی تو به سر نمیرود...
کلبـــــــ♥ـ♥ــــه عآشقـــــ♥ـ♥ـ♥ـ♥ـ♥ـــآنها�...

کلبـــــــ♥ـ♥ــــه عآشقـــــ♥ـ♥ـ♥ـ♥ـ♥ـــآنها�...

بی همگان به سر شود بی تو به سر نمیرود...

دخترک

ﺩﺧﺘﺮ :ﺷﻨﯿﺪﻡ ﺩﺍﺭﯼ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ..
ﻣﺒﺎﺭﮐﻪ... ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺷﺪﻡ ﭘﺴﺮ :ﻣﺮﺳﯽ...
 ﺍﻧﺸﺎﺍﻟﻪ ﻗﺴﻤﺖ ﺷﻤﺎ...
ﺩﺧﺘﺮ:ﻣﯽ ﺗﻮﻧﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺍﺯﺕ ﺑﺨﻮﺍﻡ؟
ﭘﺴﺮ:ﭼﯽ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﯼ؟
ﺩﺧﺘﺮ:ﺍﮔﻪ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺻﺎﺣﺐ ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺷﺪﯼ ﻣﯽ ﺷﻪ ﺍﺳﻢ ﻣﻨﻮ ﺑﺬﺍﺭﯼ ﺭﻭﺵ؟
ﭘﺴﺮ:ﭼﺮﺍ؟ﻣﯽ ﺧﻮﺍﯼ ﻫﺮ ﻣﻮﻗﻊ ﮐﻪ ﻧﮕﺎﺵ ﻣﯿﮑﻨﻢ
 ..ﺻﺪﺍﺵ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﺩﺭﺩ ﺑﮑﺸﻢ؟؟
ﺩﺧﺘﺮ:ﻧﻪ...ﺁﺧﻪ ﺩﺧﺘﺮﺍ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﺎﺑﺎﻫﺎﺷﻮﻥ ﻣﯽ ﺷﻦ
.. ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻡ ﺑﻔﻬﻤﯽ ﭼﻘﺪﺭ ﻋﺎﺷﻘﺖ ﺑﻮﺩﻡ♥
--------------------------------------------------------------
دوستان ی داستان باحال دیگه هم هست گذاشتم ادامه مطلب
حتما دیدن کنین.
ادامه مطلب ...

آدمها اهسته...

اهستـــــــــه گفت : خــدانگهـــدارت


در را بست و رفت ...


آدمهـــــــا چــه راحت مسئولیت خــــــود را


بـه گـــــــردن خــــــدا مـــــی اندازنـد...


تنهام نذار.....

همین که هســـتی
همین که لابـــلای کلـــماتم نفــــس میکشـی
راه میـــروی ، در آغوشـــم میگـــیری...
همین که پنـاه ِ واژه هایـم شـده ای
همین که هنوز ســــایـه ات هسـت...

همین که کلماتم از بی "تــو"یی یتـیم نـشده اند

کافی‌سـت،
بـرای آرامـــــش این روزهایم

بـــــــاش!

حتــــی همین قدر دور...

خدا.....

خدا گوید: تو ای زیباتر از خورشید زیبایم........


تو ای والاترین مهمان دنیایم............


بدان آغوش من بازاست...........


شروع کن یک قدم با تو............


تمام گامهای مانده اش با من!!!!!!!

بانو...

کــور باش بانــو !
نگاه
که می کنی ؛ می گویند : نخ داد ...

عبوس باش بانــو !
لبخند که میزنی ؛
می گویند : پا داد ...

لال باش بانــو !
حرف که می زنی ؛ می گویند : جلوه
فروخت ... !!!

بمیر بانو... بمیر!!!

پسرک...

ساعت3 شب بود که صدای تلفن،پسری را از خواب بیدار کرد.پشت خط مادرش بود؛

پسرباعصبانیت گفت:چرا این وقت شب مرا از خواب بیدار کردی؟

مادر گفت:25سال قبل در همین موقع شب تو مرا از خواب بیدار کردی!

فقط خواستم بگویم تــ ـ ـولــدت مبــارک.

پسر از اینکه دل مادرش را شکسته بود تا صبح خوابش نبرد،صبح سراغ مادرش رفت.

وقتی داخل شد مادرش را پشت میز تلفن با شمع نیمه سوخته یافت

ولی مادر دیگر در این دنیا نبود........

دلم هوای دیروز را کرده

دلم هوای دیروز را کرده ،
هوای روزهای کودکی را ..
دلم میخواهد مثل دیروز قاصدکی بردارم
آرزوهایم را به دستش بسپارم تا برای تو بیاورد !
.
.
. دلم میخواهد دفتر مشقم را باز کنم و دوباره تمرین کنم ؛
الفبای زندگی را ..
میخواهم خط خطی کنم تمام آن روزهایی که دل شکستم و دلم را شکستند .
دلم میخواهد اگر معلم گفت در دفتر نقاشی تان
هر چه میخواهید بکشید
این بار تنها و تنها نردبانی بکشم به سوی تو !

فقط برو...

میخواهی بروی؟

خب برو...

انتظار مرا وحشتی نیست

شبهای بی قراری را هیچ وقت پایانی نخواهد بود

برو..

برای چه ایستاده ایی؟

به جان سپردن کدامین احساس لبخند میزنی؟

برو..

تردید نکن

نفس های آخر است

نترس برو..

احساسم اگر نمیرد ..بی شک ما بقی روزهای بودنش را بر روی صندلی چرخدار بی تفاوتی خواهد نشست

برو..

یک احساس فلج تهدیدی برای رفتنت نخواهد بود

پس راحت برو

مسافری در راه انتظارت را میکشد

طفلک چه میداند که روحش سلاخی خواهد شد

برو..

فقط برو.