کلبـــــــ♥ـ♥ــــه عآشقـــــ♥ـ♥ـ♥ـ♥ـ♥ـــآنها�...

کلبـــــــ♥ـ♥ــــه عآشقـــــ♥ـ♥ـ♥ـ♥ـ♥ـــآنها�...

بی همگان به سر شود بی تو به سر نمیرود...
کلبـــــــ♥ـ♥ــــه عآشقـــــ♥ـ♥ـ♥ـ♥ـ♥ـــآنها�...

کلبـــــــ♥ـ♥ــــه عآشقـــــ♥ـ♥ـ♥ـ♥ـ♥ـــآنها�...

بی همگان به سر شود بی تو به سر نمیرود...

بانو...

کــور باش بانــو !
نگاه
که می کنی ؛ می گویند : نخ داد ...

عبوس باش بانــو !
لبخند که میزنی ؛
می گویند : پا داد ...

لال باش بانــو !
حرف که می زنی ؛ می گویند : جلوه
فروخت ... !!!

بمیر بانو... بمیر!!!

پسرک...

ساعت3 شب بود که صدای تلفن،پسری را از خواب بیدار کرد.پشت خط مادرش بود؛

پسرباعصبانیت گفت:چرا این وقت شب مرا از خواب بیدار کردی؟

مادر گفت:25سال قبل در همین موقع شب تو مرا از خواب بیدار کردی!

فقط خواستم بگویم تــ ـ ـولــدت مبــارک.

پسر از اینکه دل مادرش را شکسته بود تا صبح خوابش نبرد،صبح سراغ مادرش رفت.

وقتی داخل شد مادرش را پشت میز تلفن با شمع نیمه سوخته یافت

ولی مادر دیگر در این دنیا نبود........

دلم هوای دیروز را کرده

دلم هوای دیروز را کرده ،
هوای روزهای کودکی را ..
دلم میخواهد مثل دیروز قاصدکی بردارم
آرزوهایم را به دستش بسپارم تا برای تو بیاورد !
.
.
. دلم میخواهد دفتر مشقم را باز کنم و دوباره تمرین کنم ؛
الفبای زندگی را ..
میخواهم خط خطی کنم تمام آن روزهایی که دل شکستم و دلم را شکستند .
دلم میخواهد اگر معلم گفت در دفتر نقاشی تان
هر چه میخواهید بکشید
این بار تنها و تنها نردبانی بکشم به سوی تو !

فقط برو...

میخواهی بروی؟

خب برو...

انتظار مرا وحشتی نیست

شبهای بی قراری را هیچ وقت پایانی نخواهد بود

برو..

برای چه ایستاده ایی؟

به جان سپردن کدامین احساس لبخند میزنی؟

برو..

تردید نکن

نفس های آخر است

نترس برو..

احساسم اگر نمیرد ..بی شک ما بقی روزهای بودنش را بر روی صندلی چرخدار بی تفاوتی خواهد نشست

برو..

یک احساس فلج تهدیدی برای رفتنت نخواهد بود

پس راحت برو

مسافری در راه انتظارت را میکشد

طفلک چه میداند که روحش سلاخی خواهد شد

برو..

فقط برو.

دلاویزترین حرف جهان

این دلاویزترین حرف جهان را، همه وقت،

نه به یک بار و به ده بار، که صد بار بگو !

* دوستم داری *؟ را از من بسیار بپرس !

* دوستت دارم * را با من بسیار بگو !

فریدون مشیری

گل من باغچه نو مبارک

چه قدر سخته تو چشمای کسی که تمام عشقت رو ازت دزدیدو به جاش یه زخم همیشگی رو به قلبت هدیه داد زل بزنی وبه جای اینکه لبریز کینه و نفرت شی‌ ، حس کنی هنوزم دوسش داریچه قدر سخته دلت بخواد سرت رو باز به دیواری تکیه بدی که یه بار زیر آوار غرورشهمه وجودت له شده ….چه قدر سخته تو خیالت ساعتها باهاش حرف بزنیاما وقتی دیدیش هیچ چیزی جز سلام نتونی بگی….چه قدر سخته وقتیپشتت بهشه دونه های اشک گونه هاتو خیس کنه اما مجبور باشی بخندیتا نفهمه هنوزم دوسش داری …….چه قدر سخته گل آرزوهاتو تو باغ دیگری ببینیو هزار بار تو خودت بشکنی و اون وقت آروم زیر لببگی : گل من باغچه نو مبارک

فقط به خاطرخودت...

سکوت رامیپذیرم اگربدانم روزی باتو

سخن خواهم گفت تیره بختی رامیپذیرم

اگربدانم روزی چشمان توراخواهم سرود

مرگ رامیپذیرم اگربدانم

روزی توخواهی فهمیدکه دوستت دارم

(دوست دارم فقط به خاطرخودت )

یادت هست. . . .

یادت هست می گفتی : اگر ترکم کنی روزی ، تمام عمر خاموشم ؟

به یادت هست می گفتی : نرو هرگز که من بی تو فراموشم؟

به یادت هست می گفتی : که هر لحظه ، شبها ، صدایت هست در گوشم ؟

کنون آن روزها رفته

، تو هم رفتی ،

اینک من شدم تنها ،

اسیر دردها ،

غمها تمام روزها ،

شبها ،

ماهها ...

شکسته در گلو بغضم ،

به یادت اشک می ریزم
به یادت ای وجودو هستی من

به یادت میمیرم

به یادت ای امید من

اکنون دور از آشیان میمیرم