کلبـــــــ♥ـ♥ــــه عآشقـــــ♥ـ♥ـ♥ـ♥ـ♥ـــآنها�...

کلبـــــــ♥ـ♥ــــه عآشقـــــ♥ـ♥ـ♥ـ♥ـ♥ـــآنها�...

بی همگان به سر شود بی تو به سر نمیرود...
کلبـــــــ♥ـ♥ــــه عآشقـــــ♥ـ♥ـ♥ـ♥ـ♥ـــآنها�...

کلبـــــــ♥ـ♥ــــه عآشقـــــ♥ـ♥ـ♥ـ♥ـ♥ـــآنها�...

بی همگان به سر شود بی تو به سر نمیرود...

ای کاش میفهمیدی...

او میخندد و میگویم نخند........!!!!!

او می آید و میگویم نیا........!!!!

او گریه میکند و میگویم نکن................!!!!

میگوید عاشقتم.....میگویم لازم نکرده فقط برو......!!!!

با دلی خسته و شکسته می رود برای همیشه.....!!!!

ولی ای کاش میفهمید که تمام کلماتم از دوری او رنگ تضاد گرفته بود.....!!!!

بسلامتی کسی که عادت کردم به نبودنش...


به سلامتی کسی که عادت کردم به نبودنش،ولی بازم دلم بودنش رو میخواد....

سلامتی تنها ماه زندگیم که بعد رفتنش حتی شبام هم سوت و کور شده...

سلامتی مخاطبی که دیگه خاص نیست چون مال من نیست...!!!!

بی تابی...

تمام بار دنیا ماند بر پهنای دوش من!
نوازش کرد سیلی های بیرحمانه گوش من

مرا سهراب وار از تیغ نا غافل بنوشانید!
که بعد ازمرگ من می آورید افسوس، نوش من

مرا مصلوب می بینید اما راضی ام زیرا
که رسوا می شود حواریّ آدم فروش من!

بکوب ای هستی ِ جلاد میخت را به دستانم!
که چون منصور میمـاند به تاریخت سروش من

پرم از گنج های سرخ و زرد التهاب خود!
کجا دیدید قلب خستهِ پشمینه پوش من؟

منم آن موج سرگردان که درخود غرق خواهم شد
کسی نشنید در دریای بی تابی خروش من!...

...!!!



دست از پا خـــــــطا کنی

تعویضـــــــــــــــــ میشــــــــــوی..

همین حوالــــــــی کسی شبیـــــه توست...

این است پیــــــــام عشــــــق های امـــــــــــــــــــــروزی!

لب هایت هر ثانیه لمس خواهد شد

شب شد

لحظه ها را نقاشی باید کرد

در

دفتر

عشق

وقتی تو باشی

لب هایت هر ثانیه لمس خواهد شد

چشمهایت حلقه در چشمهایم

هیس

با قاب طلایی نگاهت

با من حرف بزن

دخترک کبریت


بعد از سال ها دخترک کبریت فروش را دیدم!

بزرگو زیبا شده بود....

به او گفتم:کبریت هایت کو؟؟

میخواهم این سرزمین را به آتش بکشم!

خنده ی تلخی کرد و گفت:کبریت هایم را نخریدند...

سالهاست که خودم را میفروشم!

ارغوان....

اکنون که ارغوان به تو نفروخت گل فروش

  پیراهنی به رنگ گل ارغوان بپوش

از یاد بردن غم عالم؛ میسر است

  اکنون که با شراب نشد شوکران بنوش

""فاضل نظری""

برگرد


برگرد
و تمام دنیا را غافلگیر کن....

من حتی با  خدا هم  شرط بسته ام...